اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

فارس گزارش می‌دهد

یازدهمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن و عترت مشهد؛ بایدها و نبایدها

یازدهمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن و عترت مشهد هر چند غرفه‌های خوب و نوآورانه‌ای داشت،‌ انتقاداتی هم به آن وارد بود؛‌ بایدها و نبایدهایی هفتگانه که رعایت آن‌ها به برگزاری بهتر نمایشگاه در سال‌های آینده منجر خواهد شد.

یازدهمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن و عترت مشهد؛ بایدها و نبایدها

به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، یازدهمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن و عترت مشهد در حالی برگزار شد که بایدها و نبایدهای بسیاری را می‌طلبید تا اجتماع قرآنی بهتری نسبت به سال‌های گذشته باشد. در طول چند روز برگزاری این نمایشگاه، برخی غرفه‌ها حضور پررنگ‌تری نسبت به سایر غرفه‌ها داشتند و برخی دیگر نیز، در عزلتی عجیب به سر می‌بردند.

در روزهای حضورم در نمایشگاه، ابتدا گذری کلی بر تمامی غرفه‌های موجود در دو سالن فردوسی و بهار، و همچنین فضای روباز نمایشگاه داشتم و سپس، به‌صورت جزئی به برخی غرفه‌ها سر زدم. مجموع این مشاهدات گزارشی است که در واقع، ماحصل گشت‌وگذاری چندروزه در میان غرفه‌هاست که در ادامه می‌خوانید.

مجموعه تربیت محور حیات طیبه؛ بزرگ‌مردان کوچک

در میان سر و صدا و شلوغی سالن فردوسی، دنبال جایی می‌گردم که حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشد. مشغول رصد غرفه‌های بعضاً کلیشه‌ای هستم که حضور چند نوجوان توجه مرا به خود جلب می‌کند. پسرانی حدوداً 13 تا 14 ساله که در چند غرفه متصل‌به‌هم ایستاده‌اند. با نزدیک شدن به غرفه، یکی از این پسربچه‌ها سراغم می‌آید و با برخوردی کاملاً مؤدبانه، از من دعوت می‌کند تا درباره غرفه‌ خود توضیحاتی بدهد. ضمن همراهی با علی 13 ساله، سر می‌چرخانم تا شاید اثری از بزرگ‌تر جمع بیابم اما چیزی عایدم نمی‌شود. علی شروع می‌کند به ارائه توضیحاتی درباره خدمات ارائه‌شده در غرفه، و من متعجبم از تسلطی که نمی‌دانم چطور در یک پسربچه 13 ساله ظهور و بروز یافته است!

او درباره دبیرستان حیات طیبه می‌گوید: «همه‌کاره‌ی دبیرستان با خود بچه‌هاست، از نظافت گرفته تا اجرای برنامه‌ها.» بعد هم سراغ توضیحات غرفه‌ می‌رود: «در غرفه ما چند بخش وجود دارد. ارائه فرمول‌های الهی و دریافت پاسخ مشکلات اجتماعی از قرآن، طب اسلامی و ذکر خواص گیاهان دارویی، مشاوره درسی برای بچه‌ها، کتابت قرآن با خط بچه‌ها، فروش سی‌دی کیهان‌شناسی، کتابخانه سیار برای مطالعه، واکس صلواتی، محفل قرآنی و سایر موارد موجود که همگی توسط دانش‌آموزان این مدرسه ارائه می‌شود.» راست هم می‌گوید، سراغ قسمت بعدی می‌روم تا ببینم نوجوان بعدی نیز همین‌قدر مسلط است یا نه! محمدمهدی پشت میزی نشسته است که گیاهان دارویی روی آن قرار دارد. دست روی چای به‌لیمو می‌گذارم و از محمدمهدی می‌خواهم که برایم از خواص این گیاه بگوید. او با تسلط عجیبی به من توصیه می‌کند که در چه شرایطی می‌توان از این گیاه استفاده کرد و چه خواصی در آن وجود دارد. توضیحاتش که تمام می‌شود، ادامه می‌دهد: «تمام این خواص درباره گیاهان دارویی بر اساس طب اسلامی و ائمه (ع) است. پاورپوینت خواص این گیاهان نیز روی مانیتور نمایش داده می‌شود. البته ما یک کانال تلگرامی داریم که در آن با کمک اساتید، درباره طب و تغذیه اسلامی کلاس مجازی برگزار می‌کنیم. اگر کسی بخواهد یکی از این گیاهان را تهیه کند، آدرس عطاری هم به او می‌دهیم.»

و بعد از من می‌خواهد شماره‌اش را یادداشت کنم تا اگر خواستم، برای عضویت در این کانال تلگرامی، از این طریق با او ارتباط بگیرم.

در تعجبی مضاعف به سر می‌برم و هنوز ذهنم درگیر چالش‌های متعددی است که یک نوجوان دیگر به سراغم می‌آید! حسین همچون دوستانش مرا به بخش دیگر غرفه دعوت می‌کند، نگاه می‌کنم؛ اینجا پر است از عکس و نوشته‌ شهدا. از حسین می‌خواهم برایم از شهید اندرزگو بگوید. او هم با تسلطی خوب، خواسته‌ام را اجابت می‌کند. به حسین می‌گویم اینجا عکس شهدای زیادی وجود دارد، تابه‌حال شده که یادت برود چه می‌خواهی بگویی؟ و او با لبخند معصومانه‌اش می‌گوید: «یک‌بار آقایی از من خواست تا درباره یک شهید توضیح دهم، اما من به خاطر زیاد بودن عکس‌های شهدا، اشتباهی درباره شهید کناری‌اش توضیح دادم. حرف‌هایم که تمام شد آن آقا گفت: فهمیدم درباره فلان شهید می‌گویی اما اشکال ندارد، اینجا عکس شهدا زیاد است و حق‌داری آن‌ها را با هم قاطی کنی.»

حسین برایم از دوره‌های فشرده زبان انگلیسی مجموعه حیات طیبه می‌گوید و اینکه در اردوی این دوره، همه باید با زبان انگلیسی صحبت کنند. نمی‌دانم چه می‌شود که از بین حرف‌های حسین متوجه می‌شوم که او دو ترم دیگر، مدرک تافل می‌گیرد! داستان آنجا جالب‌تر می‌شود که می‌فهمم حسین کار ترجمه فیلم‌های مجموعه را نیز بر عهده دارد؛ فیلم‌هایی که با محتوای اسلامی و توسط دانش‌آموزان همین مدرسه تولید و ترجمه می‌شود.

آشنایی با این دانش‌آموزان توانمند، مؤدب و خودکفا مرا کنجکاو می‌کند که بدانم چه نوع شیوه تربیتی باعث شده تا این نوجوانان به این حد از توانایی برسند. دنبال بزرگ‌تر جمع می‌گردم و بالأخره پیدایش می‌کنم! یحیی بهمنی، مدیر مجموعه است و با فراق بال و به‌دوراز دغدغه نظارت بر کار دانش‌آموزانش، در گوشه‌ای از غرفه نشسته است و پاسخگوی مخاطبان است. از او می‌خواهم تا شیوه تربیتی مدرسه‌اش را برایم بازگو کند. بهمنی می‌گوید: «در حیات طیبه، همه کارها بر عهده خود بچه‌هاست. آن‌ها مختارند با شرط رعایت ادب، هر کاری می‌خواهند انجام دهند، هرجایی می‌خواهند کلاس برگزار کنند، استاد و درس را خودشان انتخاب نموده و حتی تمام جشن‌ها و برنامه‌های مدرسه را خودشان انجام می‌دهند. ما زمینه اجرای این کارها را به آن‌ها می‌دهیم.»

در روزگاری که برخی خانواده‌ها هنوز به جوان بیست و اندی ساله خود پول‌ توجیبی می‌دهند، دیدن این نوجوانان مستقل و خودکفا تحسین مرا برمی‌انگیزد. واقعاً حاصل اعتماد و هویت‌بخشی به کودکان و نوجوانان این مدرسه، نتیجه‌ای بسیار عالی و شگفت‌انگیز در پی داشته است که من در این غرفه آن را به چشم خودم دیدم؛ تربیت بزرگ‌مردانی کوچک!

کانون یک‌هفتادو سوم؛ سواد رسانه‌ای با دعوت به یک چالش

راهم را ادامه‌ می‌دهم و مشغول بازدید از غرفه‌ها هستم که نامش توجهم را جلب می‌کند. می‌ایستم. غرفه‌ای متشکل از دو بخش که هرکدام سیر متفاوت اما مرتبط به همی دارد. بخش اصلی که شامل ارائه محصولات محتوایی کانون است و بخش جانبی که دعوتی است به یک چالش. آنچه بیش از هر چیزی کنجکاوی مرا برانگیخته، نام این کانون است. از مسئول غرفه، علت این نام‌گذاری را می‌پرسم، خانم نادریان می‌گوید: «این نام برگرفته از حدیث افتراق پیامبر (ص) است که فرمودند ««امت من بعد از من به 73 گروه تقسیم می‌شود که 72 گروهشان اهل دوزخ‌اند و یک گروه، نجات یافته.»» ما نیز امیدواریم که ان‌شاءالله جزو آن یک گروه باشیم.»

از ایشان می‌خواهم تا توضیحات بیشتری درباره فعالیت‌های این کانون بدهد، نادریان این‌گونه پاسخ می‌دهد: «این کانون بیشتر در بحث رسانه فعالیت می‌کند و می‌خواهیم با برگزاری کلاس‌های آموزشی، سواد رسانه‌ای مخاطبان را افزایش دهیم. افرادی که تمایل دارند در عرصه مهدویت فعالیت کنند می‌توانند در زمینه‌های فتوشاپ، اَفتراِفکت، فن بیان، اصول عقاید و غیره زیر نظر اساتید مجربی چون آقایان معماریانی، واعظ موسوی و حورایی دوره ببینند.»

نادریان کانون یک‌هفتادم را نماینده فروش محصولات مؤسسه مصاف و سخنرانی‌های استاد رائفی‌پور می‌داند و به سایر فعالیت‌های این کانون این‌گونه اشاره می‌کند: «ما برنامه‌های مختلفی داریم. یکی از آن‌ها مراسم غنچه‌های حسینی که شبیه به شیرخوارگان حسینی است، ولی با این تفاوت که مخاطب ما کودکان بین 5 تا 7 سال هستند. در واقع این مراسم بزرگداشت را به یاد کودکان کاروان اسرا در اولین جمعه ماه صفر برگزار می‌کنیم.»

او از تولید فیلم کوتاه و نماهنگ و چاپ پوسترهایی با موضوعات مهدویت و سواد رسانه‌ای می‌گوید و مراسم احیای نیمه‌شعبان، جشن ولادت حضرت زینب (س) ویژه بانوان، برگزاری مراسم‌های ویژه برای فعالان فرهنگی در مناطق محروم و سایر فعالیت‌هایی که در حوزه مهدویت و سواد رسانه‌ای توسط این کانون در حال انجام است. البته در این غرفه محصولات کانون برای مخاطبانی که متقاضی دریافت آن‌ها هستند روی فلش و یا سی دی قابل‌ ارائه است.

به بخش جانبی این غرفه سری می‌زنم که حاصل تلاش واحد بین‌الملل این کانون است و زحمات دوستان مهاجر افغانستانی. سردر این غرفه تو را به یک چالش دعوت نموده است. خانمی جوان مرا به چالش دعوت می‌کند و از من می‌خواهد که به چند سؤالش پاسخ بدهم. دوربینی هم پشت سر قرارگرفته تا در صورت تمایل، این گفت‌وگو ضبط شود. چالش مطرح‌شده حاوی سؤالاتی تأمل‌برانگیز است که ذهن مخاطب را به تفکری عمیق وامی‌دارد تا در قانون معادلات ذهنی خویش، بتوانی به این نتیجه برسی که مدافعان حرم، چه هدفی برای گذشتن از جانشان دارند، هدفی که قطعاً دست یافتن به پول نیست! البته نتیجه این چالش برای هرکس ممکن است متفاوت باشد اما هدف آن عدم شایعه‌سازی برای افرادی است که خیلی‌ها هنوز فلسفه اعتقادی‌شان را نفهمیده‌اند؛ یعنی مدافعان حرم.

گرچه سؤالات این چالش ممکن است از بدیهیات ذهنی بسیاری از ما باشد و نیاز به طرح این چالش نداشته باشیم اما، هنوز هم افرادی هستند که باید به این‌گونه چالش‌ها دعوت شوند تا شاید در ذهنشان، یک خانه‌تکانی اساسی صورت بگیرد!

مجتمع آموزشی بعثت؛ مدرسه‌ای با عطر و بوی قرآن

به‌ دور از هیاهو، تزاحم و تعدد غرفه‌های سالن فردوسی، در فضای باز نمایشگاه مشغول قدم زدن می‌شوم که صدایی مرا سمت خودش می‌کشاند. در سالن رومی نمایشگاه جمعیت بسیاری نشسته‌اند و برنامه‌ای نیز در حال اجراست. دقایقی از برنامه استفاده می‌کنم و سپس، دنبال مسؤول مراسم می‌گردم تا از چندوچون ماجرا سر در بیاورم. معاون قرآنی مجتمع آموزشی بعثت با روی گشاده پذیرای من می‌شود.

از قاسم عدالتی‌مجد درباره برنامه جاری می‌پرسم، می‌گوید: «معاونت قرآنی مجتمع آموزشی مدارس بعثت از ابتدا تا انتهای نمایشگاه قرآن در این محل جنگ شاد قرآنی با عنوان شب‌های پرستاره را اجرا می‌کند که از ساعت 21 آغازشده و تا ساعت 23 شب نیز ادامه دارد. جنگ شاد قرآنی عمو نواب و آقاماشالا، اجرای تواشیح، تلاوت قرآن توسط قاریان نوجوان ایرانی و بین‌المللی و سایر برنامه‌های متنوع قرآنی که در طول این شب‌ها با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده است.»

او اقتدار علمی و بصیرت دینی را شعار مجموعه می‌داند و ادامه می‌دهد: «تربیت دینی در این مؤسسه توسط مجموعه آموزشی تربیتی نور و نشاط که وابسته به حوزه علمیه مشهد است انجام می‌شود. از 25 سال پیش تاکنون رویکرد این مجموعه قرآنی و تربیت دینی بوده است اما از یک سال گذشته تاکنون برنامه‌ها دارای انسجام بیشتری شده و کارها سازمان‌یافته‌تر پیش می‌رود.»

عدالتی به برخی برنامه‌های مدارس بعثت نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: «برنامه‌های آموزشی ما در صبحگاه با عنوان صبح نورانی و با تلاوت قرآن در همه کلاس‌ها شروع می‌شود. در طرح ویژه آیه پژوهی آیات قرآن توسط مربیان برای دانش‌آموزان علاقه‌مند مشخص می‌شود، سپس دانش آموزان به ترجمه و تفسیر و پژوهش در آیات قرآن می‌پردازند. در نهایت نتیجه کار آن‌ها در تابلوی اعلانات عرضه می‌شود. همچنین در طول سال، شب‌ها طرح منازل نورانی اجرا می‌گردد به این طریق که خانواده‌های داوطلب از میان دانش‌آموزان مدارس بعثت، میزبان دانش آموزان دیگر شده و در آنجا محفل تلاوت قرآن برگزار می‌شود.»

او در پایان از اجرای طرح کارنامه قرآنی می‌گوید و ادامه می‌دهد: «در آینده‌ای نزدیک، طرح کارنامه قرآنی را خواهیم داشت. به این صورت که دانش‌آموزان در یک دوره کامل 12 ساله (از پیش‌دبستانی تا پیش‌دانشگاهی) به‌صورت سطح‌بندی شده تحت آموزش‌های قرآنی قرار می‌گیرند. پایان هرسال نیز در کنار کارنامه تحصیلی، یک کارنامه قرآنی خواهند داشت.»

آن روی سکه؛ حاشیه‌نگاری نمایشگاه!

دیدن مجموعه‌ای از مؤسسات و سازمان‌های فعال در حوزه قرآن و عترت در یازدهمین نمایشگاه قرآن و عترت، توفیقی اجباری بود که البته، حاشیه‌هایی نیز به چشم آمد که نمی‌توان نادیده گرفت.

یکم؛ در بدو ورود به نمایشگاه، تابلویی عریض مقابل چشمانت خودنمایی می‌کند که بسیار هم زیباست. اما هیچ سنخیتی با نمایشگاه ندارد، چراکه تابلوی تبلیغاتی یک مجموعه تغذیه‌ای است و نه سردر نمایشگاه بین‌المللی قران و عترت! یعنی اگر در خیابان منتهی به نمایشگاه در حرکت باشی و نگاهت به این تابلو بیفتد، هرگز متوجه نخواهی شد که اینجا نمایشگاه قرآن دایر است و نه جشنواره غذا! از آنجا که تابلوی ورودی یک نمایشگاه همان‌قدر اهمیت دارد که پیشانی بشر برای آن، نصب این تابلوی تبلیغاتی بر پیشانی نمایشگاه قرآن، تعجب‌برانگیز است!

دوم؛ با توجه به اینکه این نمایشگاه تنها اتفاق عظیم قرآنی مشهد در طول یک سال است و زمانی از پیش تعیین‌شده دارد، متأسفانه شاهد بودیم که مسؤولان برخی غرفه‌ها در روزهای سوم و چهارم نمایشگاه هنوز هم در حال آذین‌بندی و آماده‌سازی غرفه‌های خود بودند! و مگر یک سال گذشته، زمان کافی برای برنامه‌ریزی نداشتند و مگر در یک نمایشگاه هشت‌روزه چقدر فرصت هست که سه روزش به تزیین غرفه سپری شود؟

سوم؛ از نخستین لحظات تا واپسین ساعات حضور در نمایشگاه، سر و صدای آزار دهنده‌ای بر سالن فردوسی حاکم بود. البته علت آزار دهنده بودن این صداها، تداخل صوت‌های مختلف باهم بود که نتیجه‌ای جز هیاهو به دنبال نداشت. این مشکل به حدی حاد بود که آستانه تحمل افراد برای حضور در میان این‌همه صدا، به یک ساعت بیشتر نمی‌رسید و در پایان این‌ یک ساعت، به‌ناچار برای رهایی از این آلودگی صوتی، باید سالن را ترک می‌کردی. چونان ماهیانی که هرچند وقت یک‌بار برای ادامه حیات خویش، به سطح آب می‌آیند تا اکسیژن تازه تنفس کنند!

البته این مشکل راه‌حل ساده‌ای داشت و آن، رعایت حق همسایگی بود؛ اگر هر غرفه صدای دستگاه صوتی خود را چند درجه کمتر می‌کرد، از میزان تجمع و تداخل اصوات بر روی‌هم به نحو چشمگیری کاسته می‌شد. البته پس از تذکر به یکی از مسئولان نمایشگاه، به‌ناچار خودمان غرفه به غرفه این پیشنهاد را به همسایگان خویش دادیم و خوشبختانه، پس از چندین بار تذکر نتیجه نسبتاً خوبی نیز به دنبال داشت.

چهارم؛ وجود بخشی برای کودکان در بسیاری از غرفه‌های سالن فردوسی، یک موازی کاری نمایشگاهی بود که قطعاً باعث سردرگمی کودکان در انتخاب مکان مناسب برای گذران اوقاتِ کودکانه می‌شد. البته این موازی کاری زمانی جالب به نظر آمد که دانستم یکی از بخش‌های سالن بهار، به‌طور کامل در اختیار کودکان است و نامش نیز غرفه کودکان و نوجوانان است! فضایی بزرگ که به خاطر وجود بخش‌های کودکانه در اغلب غرفه‌های سالن فردوسی، دور از نظرها مانده بود. به نظر می‌آید اگر یک غرفه برای کودکان در سالن فردوسی آن‌هم در ابعاد بزرگ‌تر ایجاد می‌شد و همه غرفه داران دغدغه‌مند برای کودکان در آن به‌صورت تجمیعی فعالیت می‌کردند، اقلاً شمایل شکیل‌تری به نمایشگاه داده می‌شد و کودکان دلبند نیز از سردرگمی نجات می‌یافتند!

پنجم؛ یک گرد و خاک قدیمی روی سطوح مختلف نمایشگاه نشسته بود که نشان از غم و دردی کهن داشت! انگار که سالیان سال است کسی به فکر نظافت نمایشگاه بین‌المللی مشهد نیفتاده و این مکان، در غربتی عجیب به سر می‌برد. خلاصه تمیز نبودن و نامرتب بودن نمایشگاه در نگاه کلی بسیار به چشم می‌آمد و در کنار وجود گردوخاک مزاحم و چسبیده به کف سالن، نمای نامناسبی به نمایشگاه امسال می‌داد. با توجه به اینکه این محل، تنها فضای نمایشگاهی با این وسعت در کل مشهد است، طلب می‌کند که دقت بیشتری در حفظ نظافت و تمیزی آن انجام شود.

ششم؛ پس از گشت‌وگذار در میان غرفه‌های سالن فردوسی، به انتهای آن‌که می‌رسیدی، با صحنه بسیار جالبی مواجه می‌شدی؛ و آن وجود یک ردیف از غرفه‌های فروشگاهی بود که غالباً ازدحام بیشتری نیز در آن‌ها مشاهده می‌شد. این مسئله آنجایی جالب‌تر می‌شد که مشاهده می‌کردی غرفه‌های عرضه کتب قرآن و ادعیه به فضای بیرون از دو سالن فردوسی و بهار هدایت شده بودند و در عوض، فروشگاه انواع و اقسام لباس در سالن اصلی برپاشده بود، کجا؟ نمایشگاه بین‌المللی قرآن و عترت مشهد!

مسئله‌ای که هنوز هم جای طرح این سؤال را در ذهن من باقی گذاشته این است که چرا باید برای فروش لباس‌های بعضاً بی‌ربط و حتی نامناسب در سالن اصلی فضایی در نظر گرفته شود اما برای ارائه قرآن و ادعیه و کتب مذهبی، جایی نباشد و این فروشگاه‌ها در خارج از سالن اصلی دایر شوند؟ آدم با دیدن این صحنه‌ها یاد مهجوریت همیشگی قرآن می‌افتد که حتی جایی در نمایشگاهی مزین به نام خودش نیز ندارد! اینجا این مَثَل مصداق پیدا می‌کند که؛ به نام قرآن و به کام دیگران!

هفتم؛ اختصاص چند غرفه برای ایجاد فضایی شبیه مسجد در سالن فردوسی به ستاد اقامه نماز، حرکت پسندیده‌ و تحسین‌برانگیزی بود که نتایج خوبی را نیز به ارمغان آورد. وجود مسجد در فضاهای عمومی این‌چنینی ضرورتی است که شاید برای نخستین بار در فضای نمایشگاهی مشهد به آن پرداخته شد. چیدمان و طراحی زیبا و آرامش‌بخش این فضا، نقطه عطفی برای سالن فردوسی بود که به مخاطبان جامانده از نمازخانه نمایشگاه اجازه می‌داد تا نماز را به جماعت اقامه کنند و از فیض نماز اول وقت، بهره‌مند شوند. چه خوب است اگر این حرکت زیبا و به‌جا، در نمایشگاه‌های دیگر نیز تداوم یابد.

==============

گزارش از فریبا دهقان

==============

انتهای پیام/3268/و40

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول